همشهری آنلاین - شهره کیانوشراد: خانوادهاش میگویند که در این ۱۱ سالی که از عارضه سکته مغزی حاج آقا میگذرد با هیچ روزنامه و خبرنگاری گفتوگو نکردهایم. اما، با وساطت آیتالله حکیم، موافقت میکنند تا ساعتی مهمان خانه پرمهرشان شویم، تا برایمان از سبک زندگی مردی بگویند که حتی کودکان شیفته اخلاق نیکویش میشدند.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
این گفتوگو با همراهی صمیمانه مهری سلیمانی همسر بزرگوار حجت کسری و «نفیسه کسری» دخترشان بیش از ۲ ساعت طول کشید؛ درخانهای قدیمی و نقلی در یکی از محلههای شمیران که اگر در و دیوارش هم میتوانستند سخن بگویند شهادت میدادند به تمام ثانیهها و دقیقههایی که حجت کسری وقف مولایش کرده بود.
از ماجرای مداح شدن حاج آقا برایمان بگویید. این موضوع به چه زمانی بر میگردد؟
نفیسه کسری: آنطور که من شنیدهام از ۵ سالگی ایشان به مداحی علاقه داشتهاند. پدر در کودکی و نوجوانی به مراسم تعزیه خیلی میرفتند و بعد میآمدند خانه و برای خواهرهایشان میخواندند و از آنها میخواستند که باید وقتی میخوانم گریه کنید. عمههایم میگویند که چادر روی صورتشان میانداختند و وانمود میکردند که گریه میکنند. ایشان از ۸ سالگی مداحی را به شکل جدی شروع کردند و در ۱۲ سالگی رسماً عبای مداحی روی دوششان انداختند.
آنطور که من شنیدهام حاج آقا به آموزش مداحی از سنین کودکی تأکید داشتند و این کار را هیچوقت متوقف نکردند. ایشان چه ویژگی داشتند که خانوادهها، بچههایشان را به او میسپردند و میخواستند که یک جورهایی تحت تربیت حاج آقا باشند؟
مهری سلیمانی: حاج آقا خیلی با بچهها مهربان بود و مانند خودشان رفتار میکرد. این بود که بچهها اصلاً احساس غریبی نمیکردند. از طرفی ایشان خیلی روی درس بچهها تأکید داشت. میگفت اول درس بعد مداحی. کارنامه مدرسه بچهها را حتماً باید میدیدند. به خانوادهها میگفتند باید سطح نمرههایشان را ببیند اگر خوب بود، اجازه ورود به کلاس را میدادند. نمیخواستند بچهها به دلیل مداحی از درس جا بمانند.
بیشتر از چه سنی برای مداحی نزد حاج آقا میآمدند؟
نفیسه کسری: از سنین بسیار کم میآمدند. از ۵ ساله تا نوجوان و جوان برای شاگردی میآمدند. بعضی خانوادهها از اطراف تهران مثلاً لواسان بچههایشان را در زمستان و تابستان و ماه رمضان با زبان روزه به کلاس مداحی میآوردند.
چه اصولی برایشان در مداحی بسیار مهم و یک جورهایی سرلوحهشان بود؟
نفیسه کسری: به ولایت فقیه خیلی پایبند بودند. از نظر ظاهر هم تأکید داشتند که باید نوع پوشش آراسته و در شان یک مداح باشد. مثلاً اینکه مداح لباس آستین کوتاه نپوشد. بارها شده بود که خودشان گرمشان شده بود اما کت و عبایشان روی دوششان بود و آن را درنیاوردند. از آن کتهای نیمه بلند میپوشیدند. از نظر رفتار یک مداح هم معتقد بودند آن چیزی که مردم از ما میبینند حداقل باید در بیرون حفظ شود. رفتار مداح نباید به گونهای باشد که باعث از بین رفتن اعتماد مردم شود. خیلی ناراضی بودند از سبکها و ظواهر نامناسب برخی مداحها. حتی آنهایی که ظاهر دینی داشتند اما به شکل افراطی محاسن بسیار بلند و یا مدلهای دیگر داشتند. پدر خیلی ناراحت میشدند و میگفتند مداح باید ظاهری آراسته و مذهبی داشته باشد.
چقدر به محتوای مداحیهایشان توجه داشتند و برایشان اهمیت داشت؟
نفیسه کسری: به مطالعه خیلی اهمیت میدادند. بارها شده بود که به هیئتهای مختلف میرفتند و نوارهای مداحهای مختلف را هم گوش میدادند و میگفتند این مداحیها متناسب با شأن مجلس امام حسین(ع) نیست. خودشان سبک تهرانیهای قدیم مثل حاج اکبر ناظم را میپسندیدند. میگفتند حاضرم افراد کمتری به مجلسم بیایند اما مجلسم مذهبی و متناسب با شأن ائمه برگزار شود. یک ماه قبل از ماه محرم بساط کتاب و مقتل و شعرخوانیشان به پا بود و مطالعه میکردند.
اشعاری را که مداحی میکردند خودشان میسرودند؟
بله اما کمتر. شاعر خودشان مرحوم فانی بودند و برای پدر شعر میگفتند و پدر روی آنها سبک میگذاشتند. یادم هست مادر بارها چای برایشان میبرد و سرد میشد و چندین بار این اتفاق میافتاد. حتی وقتی روی منبر مداحی میکردند هم همین بود. متوجه هیچ چیزی در اطرافشان نبودند. انگار به او الهام میشد. چون در لحظه چیزی میخواندند که خودشان از قبل در ذهنشان نبود.
مهمترین ویژگی حجت کسری را چه میدانید؟
مهری سلیمانی: از دنیا هیچ چیز نمیخواست جز مداحی امام حسین(ع). پولی را که از مجالس مختلف به ایشان میدادند همه را بدون اینکه بشمارند توی یک پاکت میگذاشتند و میگفتند مبادا با کم و زیاد مبلغی که توی پاکت گذاشته شده وسوسه شوم. میگفت هرچیزی دارم از امام حسین(ع) است. هیچگاه خلاف وعده نمیکرد. همیشه سروقت به روضهها میرفتند. حاجی به شدت به روضههای خانگی معتقد بودند و آن را ترک نمیکردند.
نفیسه کسری: اخلاص پدر چشمگیر است. پدر واقعاً زندگی سادهای داشت و دارد. به دور از هر تجملی. همانطور که مادر گفتند، جاهایی که برای مداحی میرفتند مقداری پول در پاکت برای پدر میگذاشتند و میدادند. پدر هم همه را بدون اینکه نگاه کنند در یک پاکت میگذاشتند تا متوجه نشوند هر کس چقدر داده تا مبادا روزی به دلیل پول زیاد یا کم برای کسی کمتر یا بیشتر مداحی کند و مایه بگذارد.
فکر میکنید چرا تا این حد تفاوت است بین این نسل قدیمی مداحان با نسل جدید؟
نفیسه کسری: بعضیها به مداحی بهعنوان شغل نگاه میکنند و وسیلهای برای شهرت و من فکر میکنم همین موضوع انسان را از هدف دور میکند. ما تا الان هیچ کتاب و زندگینامهای، سی دی، نوارصوتی و هیچ چیز دیگری منتشر نکردهایم. پدر میگفتند راضی نیستمکاری بکنید که اسمم و چهرهام سر زبان مردم باشند.
مهری سلیمانی: جالب است بدانید همان سالی که از پیر غلامان میخواستند تقدیر کنند، حاجی اصلاً پشتتریبون نرفتند و در گوشهای نشسته بودند.
پیش آمده بود که پدر مستقیم به کسی هم انتقاد کنند؟
اکثر اوقات برای آن شخص نامه مینوشتند یا به وسیله واسطهای حرفهایشان را میگفتند یا آن شخص را از جمع کنارش میکشیدند و حرفشان را میگفتند. در هرصورت بیتفاوت نبودند. حتی در مضامین هم چنین اخلاقی داشتند. میگفتند چرا سالهاست اشتباه میخوانی؟ حیف است بیمطالعه مداحی میکنی. فکر نکنید مردم عوام هستند و متوجه نمیشوند. اگر هم کسی متوجه نشود، شما در برابر آنها در پیش خدا مسئولید. این اشتباه نسل به نسل در بین مردم جا میافتد. خیلی مواقع کتاب و منبع را در اختیار فرد میگذاشتند و میگفتند اینها را بخوانید.
چه شد که به سکته مغزی دچار شدند؟
بعد از نخستین سفرش به کربلا گویی تمام نوحههایی که در این سالها میخوانده، مقابل چشمانش مجسم میشود. برای همین پس از بازگشت از سفر کربلا با نخستین سکته مغزی دچار بیماری میشود که تاکنون ادامه دارد.
هیچگاه شکایت نکردید که این همه سال نوکری امام حسین(ع) چرا باید نتیجهاش ۱۱ سال خانهنشینی و بیماری شود؟ آن هم دقیقاً از حنجرهای که وقف امام حسین(ع) شده بود؟
نفیسه کسری: اوایل که پدر سکته مغزی کردند و قدرت تکلم را از دست دادند (که البته تا الان هم ادامه دارد) خیلی چرا چرا میکردیم و خب یکجورهایی شوکه شده بودیم. ایشان حتی به سختی و با کمک میتوانند راه بروند. همان زمان یک عزیزی از دوستان پدر گفتند ایشان با ارباب عشق بازی میکنند. گفتند هر دو دارند لذت میبرند. به نظر من هم هر دو طرف هم عاشق و هم معشوق دارند لذت میبرند. این یک امتحان است هم برای خودش هم برای ما. نمیدانم ما چگونه از این امتحان سربلند در میآییم. خداکند خدمت ما هم در این دم و دستگاه حساب شود و چوپان بیمزد نباشیم.
زندگی مشترک به روایت همسر: خاطر جمع هستم از بودنت در زندگی
۱۹ ساله بودم که خبر خواستگاری حاجی را از زبان مادرم شنیدم. پدرم و برادرهایم او را به واسطه هیئتی که میرفتند میشناختند. آن زمان حاجی ۲۸ ساله بود و مداحی میکرد. من هم که این سبک زندگی را دوست داشتم با این ازدواج موافقت کردم. از همان سالهای اول زندگی مشترکمان شاگرد داشتند و رفت و آمد در خانهمان بسیار بود. کلاسهای مداحی را هفتهای یک بار در خانه دایر میکرد.
اوایل شبهای جمعه تشکیل میشد و بعدها به صبح جمعه موکول شد. این کلاسها و رفت و آمد مداحها در خانه ما هیچوقت متوقف نشد حتی در این ۱۱ سال که حاج آقا بیمار شدهاند شاگردانش هر ماه میآیند و مداحی میکنند.
شبهای اول محرم هم بچههای هیئت میآیند اینجا لباس مشکیشان را میپوشند و شب آخر صفر هم اینجا در میآورند.
حاج آقا همیشه وقتی میخواستند پرچمهای عزاداری را در بیاورند تأکید داشتند با نیت آنها را باز کنند و هم زمان هم روضه مفصل میخواندند. هیچگاه از این رفت و آمدها خسته نمیشدم و یا به دیر آمدنش و رفتن سفرهای زیارتیاش اعتراض نمیکردم.
خودم را با زندگی و روش حاجی تطبیق دادم. همیشه هم ایشان میگفتند از بودنت در زندگی و کنار بچهها خاطر جمع هستم. خدا را شکر امام حسین(ع) روحیهای به ماداده است که هیچگاه اعتراض و حتی گلهای نکنیم که خسته شدهایم. ما نیز به بودن در کنار او افتخار میکنیم.
پدر به روایت دختر: درِ هیئت به روی همه باز بود
از پدرش که میخواهد حرف بزند اشک در چشمهایش حلقه میزند اما نگاه پر محبت پدر که با چشمان نفیسه گره میخورد، موجب میشود که او با یک لبخند بر پدر راه اشک را بر چهرهاش ببندد. از نفیسه خواستیم تا برایمان از ارتباط حجت کسری با مردم و همسایگان و آشنایان بگوید. میگوید: «پدر آنقدر مهربان و خوش برخورد بوده که تمام آدمها با هر سن وسالی جذبش میشدند؛ از بچه ۵ ساله تا ۸۰ ساله با او رفیق و صمیمی میشدند. مقابل بچههای ۵ ساله، ۵ ساله میشد و با مردان ۸۰ ساله، ۸۰ ساله. مطابق با سن افراد رفتار میکرد و همین، دلیل جذب آدمها به او میشد.» نفیسه این را هم اضافه میکند که پدرش هر آدمی با هر ظاهری را به هیئتش راه میداد و تأکید کرده بود جلوی هیچ فردی را به دلیل نوع حجاب و پوشش موی سر برای آمدن به هیئت نگیرند. سپرده بود به دوستان و شاگردانش که مبادا حرفی به این افراد بزنند یا رفتاری از آنها سرزند که دیگر نیایند. شاید این جلسه شروعی برای تحول آنها باشد.
نفیسه باز هم نگاهی به پدر میاندازد و با خنده میگوید: «اما رفتار پدر و مراعات حال همسایگان گاهی صدای ما را در میآورد. آنقدر که مراعات همسایهها و اهالی محل را میکرد مراعات ما را نمیکرد. همیشه تأکید داشت که مبادا همسایهای از ما دلخور شود و یا مایه سلب آسایش همسایهها شویم. پدر جز موتورسیکلت هیچ وسیله نقلیه دیگری نداشتند و همسایهها هم این را میدانستند و خودرویشان را روبهروی خانه ما پارک میکردند. شبها که پدر دیر وقت به خانه بر میگشتند، به سختی موتور را جابهجا میکردند و داخل میآوردند داخل اما، زنگ خانه همسایه را نمیزدند مبادا دیر وقت باشد و اذیت شوند.»
از خلوت عاشقانهاش بیخبریم...
هنوز هم صدای او در گوش هیئتیهای شمیران طنینانداز است؛ صدایی که از دل بر میآمد و در دل عاشقان کوی حسین(ع) خیمه میزد. نوای مداح جوان وقتی مقتلخوانی را آغاز میکرد دلهای عاشقان حسین(ع) را بیقرار و روانه کربلا میکرد. میگفتند مداحی و روضهخوانی حاج حجت کسری با آنچه که تاکنون دیدهاند و شنیدهاند تفاوت دارد. برخی راز آن را در سادگی و بیتکلفی حجت کسری میدانستند و برخی دیگر هم معتقد بودند صدایی که از دل برآید، لاجرم بردل نشیند. محرم که از راه میرسید شب و روز این مداح اهلبیت(ع) با روضهخوانی در هیئتهای تجریش، چیذر، دزاشیب، امامزاده قاسم(ع) و... سپری میشد. کسانی که با او از نزدیک آشنا بودند میگفتند حاج کسری حنجرهاش را وقف کرده است. راست میگفتند. وقتی شروع به مقتلخوانی میکردگویی این حنجره از آن او نبود، در عالم دیگر سیر میکرد و آنچه برخاندان اهلبیت(ع) رفته بود را با دل و جانش درک میکرد. شلوغی مجالسش و تربیت بیشمار شاگردانی که اکنون خود از مداحان بنام شمیران هستند هیچگاه او را در دام غرور و تکبر گرفتار نکرد.
اخلاص، سادگی و بیپیرایه بودن، دوری از ظواهر مادی و خوش برخورد بودن با عزاداران مجلس عزای حسین(ع) از ویژگیهای اخلاقی بزرگ مردی بود که با تواضع و فروتنی توانست در دل کودکان و نوآموزان مکتبش ماندگار شود.
زمانیکه «حجت کسری» به عارضه سکته مغزی دچار شد و توان راه رفتن را از او گرفت، پزشکان گفتند که او قدرت تکلم خود را نیز از دست داده است. از آن زمان تاکنون ۱۱ سال میگذرد و این مرد دوست داشتنی و محبوب شمیران بر تخت بیماری در یکی از خانههای قدیمی شمیران آرام گرفته است. اما صدای او همیشه در گوش و جان هیئتیهای شمیران طنینانداز است. کسی چه میداند شاید در این ۱۱ سال، او در خلوت خود خاطراتی را مرور میکندکه شب و روزش را به هم گره زده بود. در لبخند او آرامشی موج میزند که به تومی فهماند راضیام به تقدیر الهی. همسر و دخترانش نیز به این واقعیت اذعان دارند. دخترش میگوید: ندایی درونی به من میگوید که او درحال عشق بازی با معشوقش است، با حسین(ع) و یارانش که هر سال و هر لحظه به یادشان بود. میگوید: ما از خلوت عاشقانه او بیخبریم...
------------------------------------------------------------
*پینوشت: حجت کسری، پس از سالها تحمل رنج بیماری، صبح ۲۹ شهریور ۱۴۰۰، در ۷۵ سالگی دعوت حق را لبیک گفت.
* منتشر شده در همشهری محله منطقه یک به تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۹
نظر شما